روزمرگی های خانوم سیب

اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست

روزمرگی های خانوم سیب

اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست

برگ بیست و دوم

الان  که دارم براتون مینویسم اقا پرهام چن روزیه که دنیا اومده ،و بخاطر زردیش زیر مهتابیه!البته توی خونه!

اقا پرهام با برنامه ریزی قبلی تو سی و هشت هفته و چهار روز،،توسط خانم دکتر سه رابی،،روز سه شنبه بیست و یکم ابان ساعت نه و نیم صبح دنیا اومد،،هوراااااا


الانم من خسته و داغون در حالیکه نتها رو قطع کردن و فقط بروزر فعال هست دارم پست میزارم براتون


خب حاملگی من شروع شد و ویارمو روزای سخت ،،با بچه کوچیک خیلی سخت بود

بیخوابیاش،،ویاراش،،بالا اوردناش


روز عمل خیلی سخت بودـمخصوصا قسمت گذاشتن سوندش!ـبیحسیش ! که نفسم هی تنگ میشد،،و اون عمل،،که خانم دکتر گفتن یه توده بوده نمونه شو فرستادن ازمایشگاه ،یکماه دیگه اماده میشه

دعا کنید ان شالله چیزی نباشه


و اما قضیه خونه مون

خب ما طبقه بالا هستیم و پله رفتن برامون سخته،،خیلی وقت بود تصمیم داشتیم خونه رو عوض کنیم و یه طبقه پایین بگیریم که از پله راحت شیم!

 یچند ماهی بود بیشتر پیگیر بودیم تا اینکه یه مشتری اومد دید و رفت،،سوای بقیه مشتریها،، یبار دیگه م اومد،،ایندفه دقیقا دو هفته قبل سزارینم و با قیمت پیشنهادی ما ،،خرید خونه رو

شوهرمم نظرش این بود اگه الان نفروشه دیگه نمیتونه خریدار پیدا کنه

از اونور باید تو یهفته خونه پیدا میکردیم

میترسیدیم ارزش پولمون بیاد پایین دیگه نتونیم بخریم

مجبور شدیم یجای بخریم که اصلا نمیخواستیم

از اونور من زایمانم نزدیک بود،،خونه رو هم  باید تحویل میدادیم


کلا همه چی انگار بهم ریخته بود،،نمیدونستیم چکار کنیم،،خونه ای که خریده بودیم خالی بود،،تا بشوریم و تعمیر کنیم و موکت کنیم یهفته شد،،همش تو کارش وقفه میافتاد

حتی وسایلامونو تو خونه جمع کردیم رفتیم خونه مادرشوهرم!


از اونور فکر و خیال هم داشتیم

شوهرم فشارش میرفت بالا،،میگفت این خونه همونی نیست که میخوام،،معامله کرده بودیم ولی هی میرفت اپارتمان میدید!

تا اینکه به همون قیمت خونه اول

یه خونه با تمام امکانات به مراتب بهتر پیدا کرده بود،، سریع اینو فروختیم اونو گرفتیم!

منتهی بر عکس معامله اول ایندفه با چک!ـ

متاسفانه سر موعد چک پاس نشد،،معامله بهم خورد و خونه رو فروختیم به کسی دیگه! تا این جدیده از دستمون نره

صاحبخونه م خودش خونه بزرگتر خریده بود و منتظر پاس,شدن چک بود ،،چون اونم چک داده بود!

خداروشکر چک پاس شد و تا اخر همین برج،،باید خونه رو خالی کنن و بهمون تحویل بدن!

ما هم دو روز بعد باید خونه رو بدیم به صاحبش!

الانم وسط اینهمه اسباب

تو یه اتاق با نوزادم  نشستم

نظرات 5 + ارسال نظر
هدیه جمعه 1 آذر 1398 ساعت 18:57 http://madamkameliya.blog.ir

خونه ی نو مبارک گلم
الهی که براتون پر از شادی و لحظات ناب باشه

ممنونم هدیه جون
خوشحالم که اومدی عزیزم

سمانه جمعه 1 آذر 1398 ساعت 15:53 http://vaniajoonam1389.niniweblog.com

عزیزم قدم نو رسیده مبارک. خونه نو مبارک.. انشاله با دل خوش و تن سلامت... الهی که بهترین روزها رو توی این خونه داشته باشید

مرسی عزیزم قربونت
الهی اممین

خانومی پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 18:17 http://Maaan.blog.ir

دکره رو حدود یکسال میخوندم . منتها الان دیگه ذکر رو نمیگم ، نا امید شدم راستش ...

اصلا ناامید نباش
در ناامیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است
ادامه بده

خانومی چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 22:37 http://Maaan.blog.ir

دست راست زیر سر من ، کاش ما هم عوض کنیم خونمون رو ...
خونه نو مبارک ^_^

ان شالله عزیزم
روزی چهارده مرتبه ذکر یا جوادالائمه ادرکنی بخون به نیت خونه دار شدن ،،اگرم نماز میخونی بعده هر نماز،،کمتر از,یسال خونه دار میشی،،،مجربه مجرب

م دوشنبه 27 آبان 1398 ساعت 23:41 http://L-r-y.blogsky.com

چقد سخت. خدارو شکر تموم شده، ایشالا روزای آینده پر شادی و آرامش باشه

ممنون عزیزم الهی اممین
البته خلاصش کردم دیگه
وگرنه قضایا زیاد داشتیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.